علی آقاعلی آقا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

شیطونک عمه

علی اقا رفت شمال...

سلام عزیزکم امروز خدا رو شکر حالت بهتر بود تبت کم شده بود و دیگه کم تر گریه میکردی .. دشب کلی با هم بازی کردیم تا ١٢:٣٠ بیدار بودی با کلی قوربون صدقه رفتن شیرو به خوردت دادم تا خوابیدی اخه من نمیدونم تو که خوابت مییاد خب  چرا نمیخوابی؟؟؟؟واقعا این برام سواله؟؟ صبح هم با مامانو بابا رفتی شمال میدونم که بهت خیییییلی خوش میگذره دووووست دارم علی جون خیلی زیاد... ...
21 بهمن 1390

گل پسرم خوب شو دیگه...

سلام عزیزم ...دیروز اومدی پیشم اصلا حالت رو به راه نبود خیلی تب داشتی وقتی اومدی بغلم تو بغلم خوابت برد انقدر تو بغلم نگه ات داشتم تا خودت بیدار شدی ماماو بابا همش بهت دارو میدن تا تبت بیاد پایین...چون حال نداری خیلی گریه میکنی..دیشب منم باهات گریه کردم اخه هر کاری میکردیم ساکت نمیشدی..اخه من نمیتونم گریه تو رو ببینم عسلم ..خیلی دوست دارم زودی خوب شو
20 بهمن 1390

علی جونم بد سرما خورده...

الهی من فدات بشم عمه که بد جوری سرما خوردی.. خیلی تب داری خیلی از 38 زده بالا همه کلی نگرانتن مامانی و مامان مطهره دیشب تا صبح پاشورت میکردن که یه وقت خدایی نکرده زبونم لال تشنوج نکنی اخه بچه زیر 3 سال تب براش خطر داره..الانم بردنت تهران دکتر..دکتر بهت امپول داده ایشالا  زودی خوب میشی خییلی دوست دارم خیییییییییییییلی ...
18 بهمن 1390

علی جونم بوس میکنه...

الااااااهی من فدات بشم پسرم یاد گرفته بوس کنه ... لباشو جمع میکنه و پشت سره هم بوس میکنه البته تمام صورت ادمو با اون تف هاش خیس میکنه من حتی اون تف هاتم دوست دارم ...
13 بهمن 1390

سرم خیییییلی شلوغ بود ببخشید عمه....

سلام عشخم شرمنده عمه انقدر درس داشتم که فرصت نمیکردم بیام وبلاگت تا الان پیشم بودی و کلی با هم بازی کردیم انقدر خوش گذشت ..چند تا عکس ازت گرفتم قراره فردا برم چاپش کنم خیلیییییی دوست دارم خیلی ...
10 بهمن 1390

جیگرم سوپ تو بخور دیگه...

سلاااااااااااام بهترینم ..خوفی عمه؟؟علی جون امروز من و مامانی دنبالت راه میرفتیم تا تو سوپتو بخوری یه قاشق میخوردی دوباره فرار میکردی و میرفتی پی بازیت با هزار تا قربون صدقه رفتن سوپ و به خوردت دادم. الان تو بغل نشستی و با تعجب به دستام نگاه میکنی که دارم تایپ میکنم ....من فدای حرف زدنت بشم که بهم میگی( یایا) ...
6 بهمن 1390

اسم های علی جون..

علی جونم از وقتی به دنیا اومدی ما همه  یه اسم روت گزاشتیم بابا حامد از بس که دوست داره بهت میگه (جان جانان!!!!) مامان جونتم بهت میگه (قند عسل) مامانی هم میگه (فسقلی) بابا جونم (وروجک) منم میگم (شیطونک..نفسم.. عششششخم...عمرم...وجودم و....) اخ که من فدای اون چشمات بشم که وقتی نگاش میکنم پر شیطنته بچه گانس... ...
5 بهمن 1390

علی آقا توی تحریم...

سلااااام نفس عمه....این چند روز که من و بابات امتحان داشتیم تو توی تحریم بودی کم تر مییومدی پیشون خییلی خیلی خیلی خیلی دلم برات تنگ میشد که بعد از امتحان مییومدم خونتون و کلی با هات بازی میکردم تا از خستگی خوابت میبرد...خیلی دوست دارماااا گفتم بگم یادت نره؟!!!!
4 بهمن 1390

بی خوابی علی جون

سلام عزیزم  عمه .. دیشب بد جوری بی خوابی زده بود به سرت..البته هر شب بی خوابی میزنه به سرت من نمیدونم کی این خوابه تو منظم میشه. ساعت ١١ شب بود تو هنوز بیدار بودی؟!!  همش دوست داشتی بازی کنی .منم باهات بازی میکردم برات توپ مینداختم توام برام پرتش میکردی ومیخندیدی...ولی عمه جان چقدر بازی؟؟ساعت١٢:٣٠ بود ولی تو هنوز نخوابیده بودی همه داشتیم از خستگی غش میکردیم ولی تو برا خودت تو خونه میگشتی منم دنبالت مییومدم که نییوفتی...بلاخره ساعت ١:١٥ گوشه مبل خوابت برد انقدر بامزه خوابیده بودی که دلم میخواست محکم بوست کنم ...فردا هم سر ساعت٧ که مامان و بابات میرفتن سر کار بیدار شدی !!!!!اینم از وضعیت خوابه  علی اقا.. ...
3 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیطونک عمه می باشد