علی آقاعلی آقا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

شیطونک عمه

غلت زدن جیییییگرم ...

 اخی من فدات بشم خوشگلم...این عکس و بنده از شما گرفته ام  تازه یاد گرفته بودی غلت بزنی فکر کن یه گوشه میخوابدی کناره مبل پیدات میکردیم خیلی غلت میزدی البته الانم همین طوری هستی ...
10 اسفند 1390

عکس گل پسرم...

 تو رو خدا نگاه کنید چه نازه من میگم عاشقشم بخاطر اینه دیگه  فدات شه عمه الاهی دیشب شام خونتون بودیم عمو هادی هم بود.انقدر شیطونی کردی که نگو از دیوار راست بالا میرفتی...دوست داشتی همش باهام بازی کنی ولی من درس داشتم برا همین میرفتم تو اتاق و درو می بستم که درس بخونم تو مییومدی پشت درو با اون مشت های کوچولوت میزدی به در منم که دلم نمی یومد... درو باز میکردمو بغلت میکردم خلاصه نذاشتی من درس بخونم و مجبور شدم تا ٢ بیدار باشم...... ...
8 اسفند 1390

علی و شیطنتاش ...

ااااااااااااااااخ خدا از کمر اوفتادم اخه عمه یکم بشین بازی کن بخدا بازی خوبه ها..از بس بغلت کردم کمرم درد گرفته اخه دلمم نمییاد بغلت نکنم تازه هیچی هم درس نخوندم فردا میرم مدرسه یه صفر کله گنده میگیرم بعد همه دعوام میکنن  ولی اشکال نداره من با همه ی این شیطنتات دوست دارم.... ...
4 اسفند 1390

عکس نفسم ...

     سلام عشخم ...این عکس 2 ماهگیته که برای اولین بار لبخند زدی الاهی من فدای لبخندت بشم الانم تو بغلمی و با هزار تا درد سر دارم تایپ میکنم ...
4 اسفند 1390

بلاخره سرما خوردگی گل پسرم خوب شد...

سلام نفسم خوفی عمه؟؟؟خدا رو شکر حالت خیلی بهتر شده دیگه تب نداری الکی هم بهونه نمیگیری الان نم خونتونی چون خاله ات اومده پیشت میدونم که داره بهت کلی خوش میگذره نگرانم نیستنم که تنهایی حوصله ات سر میره...تازه از مدرسه اومدم جیگرم  خیلی خسته ام ایشالا امسالم تموم میشه و عمه ات میشه دانشجو .... دوست دارم خییییلی زیاد ...
26 بهمن 1390

علی اقا رفت شمال...

سلام عزیزکم امروز خدا رو شکر حالت بهتر بود تبت کم شده بود و دیگه کم تر گریه میکردی .. دشب کلی با هم بازی کردیم تا ١٢:٣٠ بیدار بودی با کلی قوربون صدقه رفتن شیرو به خوردت دادم تا خوابیدی اخه من نمیدونم تو که خوابت مییاد خب  چرا نمیخوابی؟؟؟؟واقعا این برام سواله؟؟ صبح هم با مامانو بابا رفتی شمال میدونم که بهت خیییییلی خوش میگذره دووووست دارم علی جون خیلی زیاد... ...
21 بهمن 1390

گل پسرم خوب شو دیگه...

سلام عزیزم ...دیروز اومدی پیشم اصلا حالت رو به راه نبود خیلی تب داشتی وقتی اومدی بغلم تو بغلم خوابت برد انقدر تو بغلم نگه ات داشتم تا خودت بیدار شدی ماماو بابا همش بهت دارو میدن تا تبت بیاد پایین...چون حال نداری خیلی گریه میکنی..دیشب منم باهات گریه کردم اخه هر کاری میکردیم ساکت نمیشدی..اخه من نمیتونم گریه تو رو ببینم عسلم ..خیلی دوست دارم زودی خوب شو
20 بهمن 1390

علی جونم بد سرما خورده...

الهی من فدات بشم عمه که بد جوری سرما خوردی.. خیلی تب داری خیلی از 38 زده بالا همه کلی نگرانتن مامانی و مامان مطهره دیشب تا صبح پاشورت میکردن که یه وقت خدایی نکرده زبونم لال تشنوج نکنی اخه بچه زیر 3 سال تب براش خطر داره..الانم بردنت تهران دکتر..دکتر بهت امپول داده ایشالا  زودی خوب میشی خییلی دوست دارم خیییییییییییییلی ...
18 بهمن 1390

علی جونم بوس میکنه...

الااااااهی من فدات بشم پسرم یاد گرفته بوس کنه ... لباشو جمع میکنه و پشت سره هم بوس میکنه البته تمام صورت ادمو با اون تف هاش خیس میکنه من حتی اون تف هاتم دوست دارم ...
13 بهمن 1390

سرم خیییییلی شلوغ بود ببخشید عمه....

سلام عشخم شرمنده عمه انقدر درس داشتم که فرصت نمیکردم بیام وبلاگت تا الان پیشم بودی و کلی با هم بازی کردیم انقدر خوش گذشت ..چند تا عکس ازت گرفتم قراره فردا برم چاپش کنم خیلیییییی دوست دارم خیلی ...
10 بهمن 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیطونک عمه می باشد