علی آقاعلی آقا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

شیطونک عمه

کلی عکس از علی و اتاقش ..............

اینجا علی کوچولو با مامان و بابا رفته رستوران  الاهی من فدات شم.... اینجا هم لا لا کرده البته این عکس برا کوچولوییشه ............. و بعدی........ واااااااااااااااااای خدا اینجا وقتی که داشتن از بیمارستان میاوردنت خونه............کوچولو..... بقیه اشو برید ادامه مطلب اتاق جیگرمو بینید........ بفرمایید... اینجا اتاق عزیز بنده است البته ورودیش........ و این ........ .  و ........... . عکس یه کمدتو نداشتم گرفتم میزارم عزیزم. ...
26 شهريور 1391

عکس علی آقا ...

سلااااااااااام پسر گل خوبی عمه؟دلم کلی برا تو  و وبلاگت تنگ شده بود.... امروز برای این که غذا نمیخوری  بردنت دکتر که بهت شربت اشتها آور داد خدا کنه با خوردنش غذات خوب بشه انقدر مامان زری نگران  نشه....دیروز با خاله اعظم و عمو هادی و مامان حمیده رفتیم تیز آب انقد خوش گذشت که حد نداره...... شما هم تا جایی که میتونستی آتیش سوزوندی.........آهان.........مامانت داشت دستو صورتتو با آبو صابون میشست که دستتو زدی به چشمت و چشمت سوخت کلی گریه کردی تو اوج گریه میخواستی بیای بغل  من.....الاهی من فدات بشم...کلا عمه دوستی ....قوربون اون چشمات برم من که تمام وجود عمه  اتی...حالا چند تا عکس از علی کوچولو که تو پارک روبه ر...
18 شهريور 1391

علی کوچولو رفت دریاچه تار ...

سلاااام به بهترین برادر زاده ی دنیا خوبی عمه ؟؟؟ جمعه با عمو هادی و زن عمو و مامان و بابا . مامان  حمیده و اقاجون رفتیم دریاچه تار شما بار اولت بود که میرفتی توی راه انقدر شیطونی کردی که حد نداره  همش تو بغل من بودی چون جاده اش زیاد خوب نیستو بالا و پایین زیاد داره من سفت جناب عالی رو گرفته  بودم....که یه موقع سرت به جایی نخوره ولی تو راه خوابت برد و وقتی رسیدیم شما خواب بودی شانس ما  هم بارون گرفت (گشتم ولی بارون نداشت)   و نتونستیم بشینیم رو زمین ولی زودی قطع شد موقعی که میخواستیم بیایم تازه بیدار  شدی چند تا عکس خوشگلم ازت گرفتم میزارم ولی تو دوربینه همش یادم میره عکسارو بریزم تو...
8 شهريور 1391

علی و ماه رمضون ...

سلااااام عزیز عمه خوفی؟؟؟توی این ماه شما صبح ها مییای اینجا و من و مامانی نگهت میداریم شما هم یه  ذره رعایت نمیکنی و یکم از شیطنتت کم نمیکنی و کلی اتیش میسوزونی من و مامانی با دهن روزه میوفتیم  دنبالت که خدایی نکرده طوریت نشه آخه تو جیگر منی امروزم کلی با هم بازی کردیم و رفتیم تو حیاط رفتیم  خونه عمو هادی و شما یه سر زدی به زن عموت کلا خوش میگذره....الانم گرسنگی بد جور بهم فشار اورده  برم یکم دراز بکشم که در حال بیهوشی ام................ بووووووووووس گنده
11 مرداد 1391

ماه رمضان اومد گلم ...

سلام بهترینم خوبی عمه؟؟؟ ماه رمضان اومده گلم ماهی که همه روزه میگیرن و کلی به خدا نزدیک میشن  امشب خونه مامان حمیده افطار دعوتیم...شما هم مییای.........روزا داره میگذره و شما بزرگ میشی و شیطون ترم میشی هر چی دستت میاد از توی بالکون پرت میکنی پایین ما هر چی گم میکنیم میریم تو حیاط دنبالش میگردیم کلا شیطونی دیگه .....دیروز اینجا بودی صبح مامان و بابا اوردنت اومدی بالا سرم و شروع  کردی ............ به گفتن انه انه منم که خواب........اصلا نفهمیدم تویی دادو بیدادم در اومد که چرا منو بیدار کردید یه آن  برگشتم دیدم تویی و داری چشماتو میمالی و آماده گریه هستی یهو بلند شدم و کلی بوست کردم و از  دلت در اوردم و تا...
5 مرداد 1391

نبودن عمه دلیل داره ....

سلاااااااااااااااااااااااااااااام گل پسر خوبی ؟؟؟؟؟ واقعا ببخشید شرمنده نتونستم بیام وبلاگت بعد از تموم  شدت امتحانا برنامه ی گزینه 2 شروع شده دارم درس میخونم بعدشم عروسی مهدی (پسر عمه بنده) بود  در گیر عروسی بودم ........شما هم که یه چند روزی رفتی شمال و آب و هوا عوض کردی و میدونم کلی  بهت خوش گذشته................اوووووووووووووووم.............اهان!!!!! راستی چند روز پیش مامانی مریض  شد من اومدم خونتون تا شما رو نگه دارم اون روز پدر منو در اوردی بردمت پارک که مثلا یکم بازی کنی دنبال  مرغ و خروس های همسایه میکردی تو دنبال مرغ و خروس ها منم دنبال تو جریان داشتیم اون روز...کل پارک  ما رو نگاه میکر...
18 تير 1391

مامان و بابا ...

زن عشق می کارد و... کینه درو می کند.... او می زاید و...   تو در فکر این که بچه دختر باشد... او درد میکشد و.... تو برایش نام انتخاب می کنی .... او مادر میشود و... همه جا میپرسند .... نام پدر ؟؟؟؟؟  علی آقا قدر مامان و بابا ی گلتو بدون.....! ...
22 خرداد 1391

عکس علی اقا ...

این عکس علی جونمه که رفته بود اتلیه الان زیاد کیفیتش خوب نیست چون من از روی عکس عکس  گرفتم انقد عکسات ناز شده عمه که اندازه نداره...............       تو رو خدا نگاش کن چقد نازه این بزرگ بشه چی میشه............                                                                   ...
21 خرداد 1391

علی آقا رفت زیارت امام رضا ...

سلام پسر گلم....شرمنده عمه نتونستم چند روز بیام وبلاگت چون به شدت درس داشتم....شما هم  تو  این چند روز تعطیلی رفتی پابوس امام رضا   الان برگشتی.. ولی هم تو هم بابا حامد هم مامان مطهره مریض  شدید هنوزم مریضی... این مریضی رو به عمه اتم دادی البته هر چه از دوست رسد نیکوست ...حتی سرما  خوردگی....تازه از دکتر اومدم به لطف شما ١ آمپولم زدم.   ..به مامان کلی سفارش کرده بودم که ازت عکس  بگیره....عکسای خوبی ازت گرفته میزارمشون تو وبت ولی الان نمیشه چون تو دوربینه............ دیگه...........اووووووووم................ اهان...   راستی این اولین بارت بود که رفتی پیش امام رضا ها...الاهی من ف...
21 خرداد 1391

عید نزدیکه جیگرم ...

عشق عمه اگه چند روزی صبر کنه اولین عیدو تجربه میکنه جیگره من ٢ فرودین به دنیا اومده فردای سال  تحویل...اومد پیشه همه ی ما الاهی من فداش شم الانم پیشم بودی کلی با هم بازی کردیم انقد خوش گذشت ....اما دستت بریده بود با شیشه... ولی عین خیالتم نبود ...
9 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شیطونک عمه می باشد