عشق بیرون رفتن و داری ...
سلام عزیزم خوفی؟چه خبرا؟؟ دلم کلی برات تنگ شده بود با این که همین دیروز دیدمت ولی بازم
بعد امتحان اومدم خونتون امتحانم بد نبود فکرکنم ١٩ بشم...الانم خونتونم و دارم برات مینویسم شما هم
خوابی ...................
انقدر ناز خوابیدی که همش دلم میخواد نگات کنم تو راه که داشتم مییومدم زنگیدم خونتون که به
مامانی بگم دارم میام اونجا اخه مامانی میاد خونتون اونجا شما رو نگه میداره که مامان بره سر کار هر
چی زنگ میزدم مگه جواب میدادید تا رسیدم دم در خونتون دیدم توی پارک رو به رو خونتون داری بازی
میکنی همشم دلا میشدی یه چی میکردی تو دهنت که مامانی سری از دستت میگرفت...........اومدم
بغلت کردمو کلی بوست کردم یکمم باهات بازی کردم حالا میخوایم بریم خونه مگه مییای یه جیغی زدی
که همه نگامون کردن بعد نا باورانه بنده رو با اون دندون های کوچولوت گاز گرفتی کلا بیرونو دوست داری با درد سر اوردمت تو خونه......